سفر رفتن در ایران چگونه قسطی شد؟ | سفر تمام میشود، پرداخت قسطها شروع میشود
به گزارش اقتصادنیوز، طبقه متوسط ایران این روزها نه سقوط میکند و نه روی زمین میایستد؛ در هوا تاب میخورد. نه آنقدر پول دارد که بیدغدغه سفر برود، نه حق اوست که از کمترین تفریحش هم بزند. نتیجه؟ شکل تازهای از زیستن است؛ زندگیِ قسطی، سفرِ قسطی، تفریحِ قسطی!
مردمی که برای چند روز فاصله گرفتن از کار و فشار روزمره، یا باید قسط تازهای باز کنند، یا درآمدهای آینده را پیشخور کنند. آنچه زمانی قرار بود فراغت باشد، حالا به امتداد بدهی تبدیل شده است؛ فراغتی که حتی پیش از شروع، هزینهاش پرداخت شده و بعد از پایانش هم با آدمها میماند.
طبقه متوسطی که سفر نمیرود چون…
سفر، برای بخش بزرگی از طبقه متوسط، دیگر تصمیمی ساده نیست؛ بیشتر شبیه چانهزنی است. چانهزنی با دخلوخرج، با بدهی، با آینده. «ما دیگه نمیپرسیم کجا بریم، میپرسیم چطور بریم.» این را علیرضا، ۳۸ ساله و کارمند بخش خصوصی میگوید. تا چند سال پیش، سفر سالانهشان تقریباً معلوم بود؛ یکبار کیش، یکبار استانبول یا دبی. حالا اما نقشه سفرشان شبیه جدول اقساط بانکی شده است.
![]()
اول باید دید چه چیزی قسطی میشود؛ اقامت، تجهیزات، حتی بعضی هزینههای جانبی سفر. بعد حساب میکنند که جمع اقساط از حقوق ماهانهشان جلو نزند. سفر دیگر انتخاب سبک زندگی نیست؛ نوعی مذاکره دائمی با واقعیت اقتصادی روزمره آدمها است.
سفر تمام میشود، پرداخت قسطها شروع میشود
برخلاف گذشته، سفر دیگر با بازگشت تمام نمیشود. قسطها میمانند. بدهی میماند. فشار مالی میماند. حامد، پدر دو فرزند، میگوید از سفر که برمیگردند تازه استرس شروع میشود، چون چند ماه بعد باید هزینه چیزی را بدهند که تمام شده است. همینجا است که فراغت کارکردش را از دست میدهد. سفر قرار بود آدم را برای مدتی از فشار دور کند؛ حالا خودش بخشی از فشار است.
این تغییر فقط در مقصدها نیست؛ در شکل سفر هم دیده میشود. نرگس، ۳۲ ساله، میگوید اولین چیزی که از سفرشان حذف شد هتل بود. بعد از آن سوئیت هم کنار رفت. حالا چادر مانده است؛ آن هم نه بهتنهایی. میگوید باید گروهی رفت تا هزینهها تقسیم شود. تجهیزات کمپ را یکجا نخریدند؛ هر ماه یک تکه. چادر قسطی، زیرانداز قسطی، حتی پاوربانک هم قسطی. او میگوید:«سفرمان حالا بیشتر شبیه مدیریت بحران است تا تفریح!»
![]()
تفریح قرار بود فاصله باشد، اما امروز امتداد بدهی است
سفر دیگر برای خیلیها فاصله گرفتن از زندگی روزمره نیست؛ خودش بخشی از همان فشار است. آدمها برمیگردند، اما ذهنشان هنوز درگیر عددهاست؛ عدد قسط، عدد بدهی، عدد ماههایی که باید بگذرد تا هزینه چند روز «استراحت» صاف شود. فراغت، بهجای رهایی، به تعلیق تبدیل شده است.
در این میان، شکل تازهای از سفر هم در حال گسترش است؛ سفرهایی که بخشی از هزینهشان با کار جبران میشود. پلتفرمهایی شکل گرفتهاند که در آنها میتوان بهجای پرداخت پول، کار کرد؛ از نظافت و پذیرش گرفته تا مدیریت اقامتگاه یا تولید محتوا. سارا، ۲۹ ساله، پارسال به شمال رفت، اما نه برای استراحت کامل. صبحها در اقامتگاه کار میکرد و عصرها اگر انرژی میماند، میتوانست چند ساعت کنار دریا باشد.
خودش میگوید اسمش سفر است، اما بیشتر شبیه جابهجایی محل کار است. در این مدل، مرز بین کار و فراغت عملاً از بین رفته است.و برای هزینه رفت آمد هم با پلتفرمی دیگر همکاری کرد و بست های پستی را به مقصد رساند.
سفر نمیروند چون…
برخلاف نگاه عمومی که تصور میکند بهار ۱۴۰۳ پر از سفرهای پرشکوه بوده، دادههای آماری حکایت دیگری دارند: طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، حدود 40 درصد خانوارهای ایرانی در یک سال اخیر حداقل یک سفر رفتهاند و تقریباً ۷۰ درصد مردم اصلاً سفر نرفتهاند. این یعنی بخش بزرگی از جامعه به دلایل اقتصادی سفر را کنار گذاشتهاند.
همچنین مرکز آمار ایران پیش از این اعلام کرده که در مقایسه با سالهای گذشته، تعداد سفرهای داخلی نیز کاهش چشمگیری داشته؛ به طوری که در سالهای اخیر نسبت به سالهای قبل تا حدود ۳۰ درصد افت سفر داخلی خانوارها گزارش شده است.
گزارش دیگری در مرکز پژوهشهای مجلس در بهار ۱۴۰۳نیز از مجموع سفرهای ثبتشده نشان میدهد که بیش از نیمی از آنها بدون اقامت شبانه بودهاند که نشانهای از تلاش خانوارها برای کاهش هزینهها است.
این آمارها نشان میدهند که هرچند تعداد سفرهای ثبتشده ممکن است ظاهر امیدوارکنندهای داشته باشد، واقعیت این است که ظرفیت سفر برای بخش بزرگی از جامعه کاهش یافته است.این تغییر الگو نشانه روشنی از فشار اقتصادی بر تفریح خانوارها است، حتی اگر در مقاطع کوتاه، آمار جابهجاییها بالا به نظر برسد.
سفر داخلی هم لوکس شد
برای بسیاری، حتی سفر داخلی هم دیگر بدیهی نیست. مریم میگوید قبلاً خارجی رفتن گران بود، حالا داخلی هم تبدیل به رویا شده است. او و همسرش هر دو شاغلاند، اما سفرشان محدود شده به مسیرهایی که با ماشین شخصی میشود رفت یا جایی که آشنایی برای ماندن باشد. حتی همین سفرهای ساده هم حسابوکتاب دارد؛ بنزین، غذا، استهلاک ماشین. سفر داخلی که قرار بود جایگزین سفر خارجی شود، حالا خودش برای خیلیها دستنیافتنی شده است.
سفر جمعی هم فراگیر شد چون…
در چنین شرایطی یکی دیگر از انتخابهای ناگزیر مردم برای کنار آمدن با وضعیت، انتخاب برای سفر کردن جمعی بود. گروههای دوستانه یا خانوادگی بزرگتر، یک ماشین، یک چادر، یک اجاق. پیمان میگوید تنهایی رفتن دیگر صرف نمیکند و باید تعداد بالا باشد تا خرج تقسیم شود. اما همین مدل هم همیشه جواب نمیدهد. هماهنگی سخت است، توان مالی آدمها برابر نیست و سفر بهجای لذت، گاهی تبدیل به مذاکرهای فرسایشی میشود.
در این میان، قسط آرامآرام تبدیل به واحد جدید اندازهگیری زندگی این افراد شده است. سفر دیگر با تعداد روز و شب سنجیده نمیشود، با تعداد اقساط سنجیده میشود. این سفر چهار قسطه است، آن یکی شش ماهه. قسط نه فقط برای خانه و خودرو، که برای تجربه کردن روزمره زندگی هم حضور دارد.
طبقه متوسط تاب میخورد، چون نه توان ایستادن دارد نه توان رفتن
طبقه متوسط ایران امروز نه سرپاایستاده و نه هنوز کامل از پاافتاده؛ اما انگار بین زمین و هوا تاب میخورد. میان خواستن و نتوانستن، میان نیاز به فرار از روزمرگی و ناتوانی از پرداخت هزینهاش. سفر قسطی، کمپ گروهی، کار در ازای اقامت، حذف هتل و کوتاه کردن زمان سفر، همه نشانههای یک واقعیتاند؛ سازگاری اجباری با فشاری که پایانی ندارد. طبقه متوسط هنوز هست، هنوز تلاش میکند، هنوز میخواهد زندگی کند، اما در فضایی معلق که هر حرکتاش با بدهی گره خورده و هر تفریحش سایهای از اضطراب دارد.








