بهترین مستندهای تاریخ سینما؛ ۱۰۱ شاهکاری که دیدگاهتان را تغییر می‌دهند

  • توسط: noxis_admin
بهترین مستندهای تاریخ سینما؛ ۱۰۱ شاهکاری که دیدگاهتان را تغییر می‌دهند


وقتی صحبت از «مستند» می‌شود، خیلی‌ها هنوز یاد گوینده‌های با صدای بم و خواب‌آور تلویزیون می‌افتند که درباره جفت‌گیری پنگوئن‌ها یا خط تولید کارخانه بیسکویت‌سازی حرف می‌زنند. اما اگر فکر می‌کنید مستند یعنی «کلاس درس خسته‌کننده»، سخت در اشتباهید. اگر سینمای داستانی مثل یک نقاشی زیباست که هنرمند آن را خلق کرده، سینمای مستند مانند این است که کسی دست شما را بگیرد و سرتان را با زور از پنجره بیرون ببرد تا طوفان واقعی را ببینید. مستندها می‌توانند رادیکال‌تر، خشمگین‌تر و حتی دراماتیک‌تر از هر فیلمنامه هالیوودی باشند.

بسیاری فکر می‌کنند دوربین مستندساز فقط «ضبط» می‌کند. خیر، هر قابی که بسته می‌شود، یک انتخاب و یک قضاوت است. حتی در واقعی‌ترین مستندها هم کارگردان دارد واقعیت را دستکاری می‌کند تا حقیقت خود را بگوید. همچنین این باور که مستندها دیالوگ‌محور و خسته‌کننده‌اند اشتباه است. در حالی که مستندهایی مثل Koyaanisqatsi حتی یک کلمه حرف هم ندارند و فقط با تصویر و موسیقی، مغزتان را منفجر می‌کنند.

در این مطلب، می‌خواهیم نگاهی بیندازیم به لیستی از بهترین مستندهای تاریخ. فیلم‌هایی که نه تنها باید ببینید، بلکه باید آن‌ها را زندگی کنید.

بهترین مستندهای جنایی و تریلرهای واقعی

بهترین مستندهای جنایی تاریخ

این دسته مخصوص کسانی است که معتقدند هیچ نویسنده رمان‌های پلیسی، نمی‌تواند به اندازه واقعیت، پیچیده و ترسناک بنویسد. در اینجا با فیلم‌هایی روبرو هستیم که گاهی مسیر پرونده‌های قضایی را تغییر دادند و گاهی قاتلان را به ستاره‌های سینما تبدیل کردند.

The Thin Blue Line

وقتی ارول موریس در سال ۱۹۸۸ تصمیم گرفت دوربینش را روی پرونده قتل یک افسر پلیس در دالاس متمرکز کند، نمی‌دانست که در حال خلق یک ژانر جدید است. تا قبل از این فیلم، بازسازی صحنه‌های جرم در مستندها تابو بود، اما موریس با استلیزه‌کردن صحنه‌های قتل و ترکیب آن با موسیقی دلهره‌آور و تکرارشونده فیلیپ گلس، فضایی نوار (Noir) و کافکایی خلق کرد. داستان درباره رندال آدامز است؛ مردی که تنها جرمش تمام شدن بنزین ماشینش در زمان و مکان اشتباه بود و به اعدام محکوم شد. موریس با شم کارآگاهی‌اش تناقضات شهادت‌ها را یکی‌یکی بیرون کشید. اهمیت این فیلم فراتر از زیبایی‌شناسی سینمایی‌اش است؛ مدارک ارائه شده در این اثر باعث شد پرونده بازبینی شود و بی‌گناهی آدامز پس از ۱۲ سال اثبات گردد. این فیلمی است که واقعاً جان یک انسان را نجات داد.

The Imposter

اگر فکر می‌کنید همه چیز را درباره دروغگویی می‌دانید، شاهکار بارت لیتون (۲۰۱۲) را ندیده‌اید. داستان با یک خبر عجیب شروع می‌شود: نوجوانی تگزاسی که سال‌ها پیش گم شده بود، در اسپانیا پیدا شده است. اما وقتی او به خانه برمی‌گردد، همه‌چیز غلط به نظر می‌رسد؛ لهجه‌اش تغییر کرده، رنگ چشمانش عوض شده و حتی سنش هم نمی‌خورد. با این حال، خانواده با آغوش باز او را می‌پذیرند. لیتون با استفاده از مصاحبه‌های مستقیم با خودِ این فریب‌کار (فردریک بوردین) و تدوین‌های نفس‌گیر، تماشاگر را وارد یک بازی موش و گربه می‌کند. سوال اصلی فیلم این نیست که «چرا او دروغ گفت؟»، بلکه سوال ترسناک‌تر این است که «چرا خانواده این دروغ را باور کردند؟». این مستند، مطالعه‌ای روانشناختی درباره نیاز انسان به فریب خوردن برای فرار از دردِ حقیقت است.

O.J.: Made in America

این اثر حماسی عزرا ادلمن که در سال ۲۰۱۶ ساخته شد، با مدت زمان ۴۶۷ دقیقه‌ای‌اش، استانداردهای مستندسازی را جابجا کرد. ادلمن هوشمندانه از دامِ تمرکز صرف بر پرونده قتل همسر او.جی سیمپسون فرار می‌کند. او زندگی سیمپسون را به عنوان یک بومِ نقاشی عظیم استفاده می‌کند تا تاریخ نیم‌قرن اخیر آمریکا را روی آن ترسیم کند. فیلم نشان می‌دهد که چگونه سیمپسون سعی کرد با شهرت و ثروت، هویت نژادی خود را پاک کند (من سیاه نیستم، من او.جی هستم) و چگونه در نهایت، همان نژادی که از آن فراری بود، تنها پناهگاهش در دادگاه شد. این فیلم نشان می‌دهد که تبرئه شدن سیمپسون، لزوماً به خاطر بی‌گناهی او نبود، بلکه نوعی انتقامِ تاریخیِ جامعه سیاه‌پوست لس‌آنجلس از سال‌ها خشونت پلیس و تبعیض سیستماتیک بود.

Dear Zachary: A Letter to a Son About His Father

باید هشداری جدی روی پوستر این فیلم نصب شود: این فیلم قلب شما را خواهد شکست. کرت کوین در سال ۲۰۰۸ دوربین به دست گرفت تا صرفاً خاطرات دوستان و آشنایان را درباره رفیق مقتولش، اندرو بگبی، ضبط کند تا روزی پسر نوزادِ اندرو (زکری) بتواند پدرش را بشناسد. اما در حین ساخت فیلم، ماجراهای حقوقی و جناییِ شوکه‌کننده‌ای رخ می‌دهد که مسیر مستند را به کلی تغییر می‌دهد. کوین که همزمان فیلمساز و دوستِ قربانی است، نتوانسته فاصله احساسی‌اش را حفظ کند و همین موضوع فیلم را به تجربه‌ای خام، خشمگین و ویرانگر تبدیل کرده است. تدوین سریع و پرخاشگر فیلم، بازتاب‌دهنده ذهن آشفته و عزادار کارگردان است. این فیلمی است درباره شکست سیستم قضایی و عشقی که در میان نفرت تقلا می‌کند.

Capturing the Friedmans

بهترین فیلم های مستند جنایی

در سال ۲۰۰۳، اندرو جارکی قصد داشت مستندی درباره دلقک‌های مهمانی در نیویورک بسازد، اما به طور تصادفی با یکی از عجیب‌ترین پرونده‌های جنایی تاریخ آمریکا برخورد کرد. آرنولد فریدمن (پدر خانواده) و جسی (پسرش) متهم به آزار جنسی کودکان در کلاس‌های کامپیوتر خانه می‌شوند. نکته حیرت‌انگیز این است که این خانواده در تمام طول پروسه دادگاه و فروپاشی روانی‌شان، از خودشان در خانه فیلمبرداری کرده‌اند. جارکی با تدوین این فیلم‌های خانگی، ما را به اندرونیِ یک جهنمِ خانوادگی می‌برد. فیلم هرگز به قطعیت نمی‌رسد که آیا آن‌ها واقعاً گناهکار بودند یا قربانی هیستری جمعی و روش‌های بازجویی غلط پلیس شدند. این ابهام، تماشای فیلم را به تجربه‌ای مورمورکننده تبدیل می‌کند.

Mea Maxima Culpa: Silence in the House of God

الکس گیبنی در سال ۲۰۱۲ یکی از تاریک‌ترین پرونده‌های کلیسای کاتولیک را باز کرد، اما قهرمانان این داستان متفاوت‌اند. داستان درباره چهار مرد ناشنوا است که در دهه ۶۰ میلادی در مدرسه‌ای کاتولیک مورد آزار جنسی کشیشی به نام لارنس مورفی قرار گرفتند. آنچه این فیلم را تکان‌دهنده می‌کند، شجاعت این افراد برای شکستن سکوت است. آن‌ها با وجود ناتوانی در شنیدن و صحبت کردن (به مفهوم رایج)، صدایی شدند که تا واتیکان رسید. گیبنی اسنادی را رو می‌کند که نشان می‌دهد چگونه سلسله‌مراتب کلیسا تا بالاترین رده‌ها، سیستماتیک بر این جنایت سرپوش گذاشتند تا آبروی نهاد را حفظ کنند.

Going Clear: Scientology & The Prison of Belief

الکس گیبنی دوباره در سال ۲۰۱۵ به سراغ نهادهای مذهبی بسته رفت، اما این بار هدفش هالیوود و کلیسای ساینتولوژی بود. بر اساس کتاب جنجالی لارنس رایت، این فیلم با مصاحبه با اعضای سابق و بلندپایه (از جمله پل هگیس، کارگردان برنده اسکار) نشان می‌دهد که چگونه این تشکیلات با استفاده از کاریزمای ستاره‌هایی مثل تام کروز و جان تراولتا و با تاکتیک‌های ارعاب، باج‌گیری و شکنجه روانی، اعضایش را کنترل می‌کند. فیلمی که نشان می‌دهد مرز بین ایمان و فرقه چقدر می‌تواند باریک و خطرناک باشد.

بهترین مستندهای تاریخی و سیاسی

بهترین مستندهای تاریخی

تاریخ همیشه توسط فاتحان نوشته نمی‌شود؛ گاهی توسط مستندسازانی ثبت می‌شود که جرات کردند دوربینشان را جایی ببرند که نباید می‌بردند. این فیلم‌ها اسنادی هستند که اجازه نمی‌دهند حافظه بشری پاک شود.

The Act of Killing

شاید هیچ فیلمی در قرن بیست و یکم به اندازه شاهکار جاشوا اوپنهایمر (۲۰۱۲)، مفهوم «ابتذال شر» را به تصویر نکشیده باشد. اوپنهایمر در اندونزی به سراغ انور کنگو و دوستانش رفت؛ کسانی که در دهه ۶۰ میلادی هزاران کمونیست را قتل‌عام کردند و حالا نه تنها پشیمان نیستند، بلکه مثل قهرمانان ملی زندگی می‌کنند. اوپنهایمر پیشنهادی عجیب به آن‌ها داد: «بیایید فیلم کشتارهایتان را بسازید.» نتیجه، کابوسی سوررئال است که در آن قاتلان واقعی، صحنه‌های شکنجه را با الهام از فیلم‌های گانگستری هالیوود بازسازی می‌کنند. دیدن قاتلی که روی صحنه جنایتش می‌رقصد و نگران گریم صورتش است، تهوع‌آور و در عین حال نبوغ‌آمیز است. این فیلم نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها برای فرار از عذاب وجدان، برای خودشان داستان می‌سازند.

Shoah

کلود لانزمان فرانسوی با ساخت این اثر ۹.۵ ساعته در سال ۱۹۸۵، بنای یادبودی ساخت که از سنگ و آجر نیست، بلکه از کلمات ساخته شده است. لانزمان یک تصمیم رادیکال گرفت: استفاده از هرگونه تصویر آرشیوی ممنوع! او معتقد بود تصاویر سیاه و سفیدِ قدیمی، هولوکاست را به گذشته تبعید می‌کنند. در عوض، او دوربینش را روی چهره‌های پیرِ بازماندگان، شاهدان لهستانی و حتی افسران نازیِ سابق قفل کرد و آن‌ها را مجبور کرد تا جزئیات دقیقِ کشتار را در زمان حال به یاد بیاورند. وقتی آرایشگرِ بازمانده از اردوگاه تربلینکا در حالی که موهای مشتری‌اش را کوتاه می‌کند، از کوتاه کردن موهای زنان قبل از اتاق گاز می‌گوید، سنگینیِ تاریخ را روی دوشتان حس می‌کنید.

How to Survive a Plague

دیوید فرانس (۲۰۱۲) حماسه‌ای از خشم و علم را روایت می‌کند. در اوج بحران ایدز در دهه ۸۰، زمانی که دولت آمریکا و شرکت‌های دارویی دست روی دست گذاشته بودند تا مردم بمیرند، گروهی از جوانان مبتلا به ایدز (اکتیویست‌های گروه ACT UP) تصمیم گرفتند سرنوشتشان را تغییر دهند. آن‌ها نه تنها به خیابان‌ها ریختند، بلکه خودشان علم پزشکی را یاد گرفتند و سیستم درمانی را مجبور کردند تا داروهای نجات‌بخش را تولید کند. این فیلم نشان می‌دهد که امید یک هدیه نیست، بلکه چیزی است که باید با چنگ و دندان آن را ساخت.

Citizenfour

بهترین فیلم های مستند تاریخی

در حالی که ادوارد اسنودن در اتاق هتلش در هنگ‌کنگ نشسته و بزرگترین اسناد جاسوسی تاریخ آمریکا را افشا می‌کند، لورا پویتراس (۲۰۱۴) آنجا حضور دارد. این مستند در زمان حال اتفاق می‌افتد، نه بازخوانی گذشته. تنش در فضای بسته اتاق موج می‌زند؛ هر صدای زنگ تلفن یا ضربه به در، تماشاگر را از جا می‌پراند. پویتراس به ما نشان می‌دهد که افشاگر بودن در قرن ۲۱، شبیه قهرمانان اکشن نیست، بلکه پر از اضطراب، انتظار و پارانویا در یک اتاق دربسته است. این فیلم لحظه دقیقِ تغییر تاریخِ حریم خصوصی در جهان است.

Bowling for Columbine

مایکل مور (۲۰۰۲) با این فیلم تبدیل به ستاره شد. او سوالی ساده پرسید: چرا آمار کشتار با اسلحه در آمریکا این‌قدر بالاست؟ اما پاسخ او ساده نبود. او به جای مقصر دانستنِ صرفِ بازی‌های ویدیویی یا موسیقی راک (که آن زمان مد بود)، انگشت اتهام را به سمت «فرهنگ ترس» در رسانه‌های آمریکا و لابی‌های قدرتمند اسلحه گرفت. صحنه رویارویی او با چارلتون هستون (بازیگر و رئیس انجمن ملی سلاح) در خانه‌اش، یکی از جسورانه‌ترین و البته معذب‌کننده‌ترین لحظات سینمای مستند است.

Collective

الکساندر نانائو (۲۰۱۹) یک تریلر روزنامه‌نگاریِ نفس‌گیر از رومانی به جهان صادر کرد. پس از آتش‌سوزی در کلوپ شبانه «کالکتیو»، قربانیان نه به خاطر سوختگی، بلکه به خاطر عفونت‌های بیمارستانی جان می‌بازند. گروهی از روزنامه‌نگاران ورزشی شروع به تحقیق می‌کنند و متوجه می‌شوند که یک شرکت دارویی با حمایت دولت، مواد ضدعفونی‌کننده را رقیق می‌کرده است. فیلم همزمان فسادِ سیستماتیک و قدرتِ مطبوعات آزاد را نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که روزنامه‌نگاران، آخرین خط دفاعی مردم در برابر حکومت‌های فاسد هستند.

Enron: The Smartest Guys in the Room

الکس گیبنی (۲۰۰۵) داستان سقوطِ غول انرژی آمریکا را روایت می‌کند. اما این فیلم درباره اعداد و ارقام نیست؛ درباره «فرهنگ طمع» است. مدیرانی که آنقدر مغرور بودند که فکر می‌کردند می‌توانند واقعیت را جعل کنند. فیلم با استفاده از نوارهای ضبط شده از معامله‌گران انرژی که با خنده باعث قطعی برق در کالیفرنیا می‌شوند تا قیمت‌ها را بالا ببرند، چهره زشت و بدون روتوش سرمایه‌داریِ بدونِ نظارت را نشان می‌دهد.

Ai Weiwei: Never Sorry

آلیسون کلمن (۲۰۱۲) دوربینش را همراهِ هنرمندِ چینی، آی وی‌وی می‌کند. او فقط یک هنرمند نیست، یک دردسرِ متحرک برای دولت چین است. فیلم نشان می‌دهد که چگونه او پس از زلزله سیچوان، با جمع‌آوری اسامی کودکانِ کشته‌شده (که دولت سعی در پنهان کردنش داشت) و ساختن آثار هنری از کیف‌های مدرسه‌ی آن‌ها، هنر را به سلاح تبدیل کرد. لحظاتی که پلیس او را کتک می‌زند یا کارگاهش را خراب می‌کند، سندی بر قدرتِ ترسناکِ هنر در برابر استبداد است.

Roger & Me

قبل از اینکه مایکل مور به شهرت جهانی برسد، در سال ۱۹۸۹ این فیلم شخصی و طنزآمیز را ساخت. وقتی جنرال موتورز کارخانه‌اش را در شهر زادگاه مور (فلینت، میشیگان) بست و ۳۰ هزار نفر بیکار شدند، مور تصمیم گرفت مدیرعامل شرکت، «راجر اسمیت»، را پیدا کند و او را به شهر بیاورد. تلاش‌های ناکام مور برای عبور از سدِ نگهبانان و منشی‌ها، استعاره‌ای از شکاف عظیم طبقاتی در آمریکاست. این فیلم الگوی مستندسازی مدرن (که در آن فیلمساز خودش شخصیت اصلی است) را پایه‌گذاری کرد.

Time

گرت بردلی (۲۰۲۰) یک داستان جنایی و قضایی را به شعری بصری تبدیل کرد. «فاکس ریچ» زنی است که شوهرش به خاطر سرقت مسلحانه به ۶۰ سال زندان محکوم شده است. بردلی با ترکیب ویدیوهای خانگی که فاکس در طول ۲۰ سال برای شوهرش ضبط کرده با تصاویر سیاه و سفید هنری زمان حال، مفهوم «زمان» را برای خانواده‌های زندانی به چالش می‌کشد. فیلم نشان می‌دهد که زندان فقط فرد را حبس نمی‌کند، بلکه زمان را برای کل خانواده متوقف می‌کند. این عاشقانه‌ای است که در سایه‌ی بی‌رحم سیستم قضایی آمریکا نفس می‌کشد.

The Battle of Chile

بهترین مستندهای سیاسی

اگر می‌خواهید بدانید مرگ یک دموکراسی دقیقاً چه شکلی است، باید سه گانه پاتریسیو گوزمان (۱۹۷۵) را ببینید. گوزمان و گروهش در ماه‌های ملتهبِ قبل از کودتای پینوشه در خیابان‌های شیلی حضور داشتند. آن‌ها نه تنها درگیری‌های خیابانی، بلکه بحث‌های سیاسی کارگران در کارخانه‌ها و دسیسه‌های پشت پرده را ثبت کردند. معروف‌ترین سکانس فیلم، لحظه‌ای است که فیلمبردار از صحنه تیراندازی واقعی فیلم می‌گیرد و در حالی که دوربینش هنوز روشن است، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد و می‌میرد. این فیلم سندی است که قاچاقی از شیلی خارج شد تا جهان ببیند چگونه امید یک ملت با تانک‌ها له شد.

13th

ایوا دوورنی در سال ۲۰۱۶ با این مستند نتفلیکس، یک تز دانشگاهی سنگین را به فیلمی پرانرژی و خشمگین تبدیل کرد. عنوان فیلم به متمم سیزدهم قانون اساسی آمریکا اشاره دارد که برده‌داری را لغو می‌کند، مگر به عنوان مجازات جرم. دوورنی با مهارت تمام نقاط را به هم وصل می‌کند: از دوران برده‌داری، به قوانین جیم کرو و سپس به «جنگ علیه مواد مخدر» و سیستم زندان‌های خصوصی امروز. فیلم استدلال می‌کند که زندانی کردن انبوه سیاه‌پوستان در آمریکا، تصادفی نیست؛ بلکه شکل مدرن و قانونیِ همان برده‌داری قدیمی برای تامین نیروی کار ارزان است. این فیلمی است که شما را عصبانی می‌کند و دیدگاهتان را نسبت به سیستم عدالت آمریکا برای همیشه تغییر می‌دهد.

Navalny

این مستند که درست قبل از مرگ تراژیک الکسی ناوالنی (رهبر مخالفان پوتین) ساخته شد، شبیه به یک تریلر جاسوسیِ هالیوودی است، با این تفاوت که همه‌چیزش واقعی است. دنیل روهر (۲۰۲۲) دوربینش را در حساس‌ترین لحظاتِ زندگی ناوالنی همراه او کرده است؛ از مسمومیتش با عامل اعصاب تا دوران نقاهت و تصمیم شجاعانه‌اش برای بازگشت به روسیه. نقطه عطف فیلم سکانسی است که ناوالنی تلفن را برمی‌دارد و خودش را به عنوان یکی از مقامات امنیتی جا می‌زند و از ماموری که مسئول شستن لباس‌های مسمومش بوده، اعتراف می‌گیرد! این لحظه، ترکیبی از کمدی سیاه و شجاعت محض است که در تاریخ سینمای مستند جاودانه شد.

The Times of Harvey Milk

سال‌ها قبل از اینکه شان پن نقش هاروی میلک را بازی کند، راب اپستاین در سال ۱۹۸۴ این مستند برنده اسکار را ساخت. فیلم روایتی پراحساس از زندگی هاروی میلک که به نماد امید برای میلیون‌ها نفر تبدیل شد. اما فیلم فراتر از یک بیوگرافی است؛ کالبدشکافی یک ترور سیاسی است. وقتی دن وایت (همکار میلک) او و شهردار را به قتل رساند، دادگاه با حکمی سبک او را مجازات کرد که منجر به شورش‌های خیابانی شد. این فیلم سندی زنده از مبارزات مدنی و هزینه سنگینِ تغییر اجتماعی است.

The Unknown Known

اگر “مه جنگ” اعترافات مک‌نامارا بود، این فیلم ارول موریس (۲۰۱۳) تلاش برای نفوذ به ذهن نفوذناپذیر دونالد رامسفلد (معمار جنگ عراق) است. موریس او را جلوی دوربین می‌نشاند تا درباره هزاران یادداشت محرمانه‌ای که در دوران وزارتش می‌نوشت توضیح دهد. اما برخلاف مک‌نامارا که پشیمان بود، رامسفلد با لبخندی موذیانه و بازی با کلمات، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند. فیلم پرتره‌ای ترسناک از سیاستمداری است که چنان در دنیای ساخته‌ی ذهن خودش غرق شده که حقیقت عینی برایش معنایی ندارد.

The Hour of the Furnaces

این فیلم فرناندو سولاناس (۱۹۶۸) یک فیلم معمولی نیست؛ یک کوکتل مولوتف سینمایی است. اثری چهار ساعته از آرژانتین که مخفیانه ساخته و نمایش داده می‌شد. فیلم با زبانی رادیکال و تصاویری خشن، استعمار نو در آمریکای لاتین را نقد می‌کند و صراحتاً تماشاگر را به انقلاب فرامی‌خواند. در زمان نمایش فیلم، نمایش را متوقف می‌کردند تا تماشاگران با هم بحث کنند. این نمونه‌ای از سینمای سوم است؛ جایی که دوربین اسلحه است و تماشاگر، سرباز.

In Jackson Heights

فردریک وایزمن در سال ۲۰۱۵ دوربینش را به یکی از متنوع‌ترین محله‌های جهان در کوئینز نیویورک برد. جایی که ۱۶۷ زبان صحبت می‌شود. این مستند ۳ ساعته هیچ مصاحبه مستقیمی ندارد، اما با صبر و حوصله، جلسات مشاوره مهاجران، کلاس‌های آموزش شهروندی و بحث‌های مغازه‌داران درباره افزایش اجاره‌بها را نشان می‌دهد. وایزمن نشان می‌دهد که دموکراسی و همزیستی، مفاهیم انتزاعی نیستند؛ بلکه تلاشی روزمره و سخت در کف خیابان‌های شلوغ‌اند.

Night and Fog

تنها ۳۲ دقیقه کافی بود تا آلن رنه در سال ۱۹۵۵ یکی از تکان‌دهنده‌ترین آثار درباره جنایات نازی‌ها را خلق کند. رنه ۱۰ سال پس از پایان جنگ به اردوگاه‌های آشویتس و مایدانک بازگشت؛ جاهایی که حالا چمنزار شده‌اند و آرام به نظر می‌رسند. او با کنتراستی شاعرانه و دردناک، تصاویر رنگیِ آرامِ زمان حال را به تصاویر سیاه و سفید و هولناکِ آرشیوی پیوند می‌زند. نریشنِ فیلم که توسط ژان کایرول (شاعر و بازمانده اردوگاه) نوشته شده، هشداری ابدی می‌دهد: ما که وانمود می‌کنیم امیدمان را بازیافته‌ایم، در حالی که این طاعونِ خوابیده را نادیده می‌گیریم.

بهترین مستندهای بیوگرافی

فیلم مستند ایمی واینهاوس

این فیلم‌ها فراتر از ویکی‌پدیای تصویری هستند. آن‌ها نقاب شهرت را کنار می‌زنند تا انسانِ شکننده، نابغه یا رنج‌کشیده پشت آن را نشان دهند.

Amy

مستند آصف کاپادیا (۲۰۱۵) درباره امی واینهاوس، خواننده فقید بریتانیایی، یک کالبدشکافی دقیق از فرهنگ شهرت است. کاپادیا به جای استفاده از مصاحبه‌های استودیویی خسته‌کننده، تمام فیلم را با استفاده از ویدیوهای خانگی، تصاویر خبری و صدای پیغام‌گیر تلفن‌ها ساخته است. ما امی را می‌بینیم؛ دختری یهودی از شمال لندن با صدای جادویی و روحیه‌ای شوخ که چگونه آرام‌آرام توسط بولیمیا، مواد مخدر و پدر و نامزدی که از او سوءاستفاده می‌کردند، محاصره می‌شود. اما متهم اصلی در این فیلم، دوربین‌ها هستند؛ فلش‌های کورکننده پاپاراتزی‌ها که حتی در لحظات فروپاشی روانی او، دست از سرش برنمیداشتند. پایان فیلم، حس گناهی جمعی را در مخاطب بیدار می‌کند.

Senna

حتی اگر هیچ علاقه‌ای به مسابقات فرمول یک ندارید، مستند آیرتون سنا (۲۰۱۰) شما را میخکوب خواهد کرد. آصف کاپادیا در اینجا نیز فرمول جادویی‌اش را تکرار می‌کند: حذف کاراکترهای سخنگو و روایت داستان صرفاً از طریق راش‌های آرشیوی خیره‌کننده. فیلم سنا را نه فقط به عنوان یک راننده، بلکه به عنوان یک شخصیت معنوی و تقریبا عرفانی تصویر می‌کند که در پیست مسابقه به خدا نزدیک‌تر می‌شد. رقابت شدید و پر از نفرت او با آلن پروست فرانسوی، درامی شکسپیری خلق می‌کند. سکانس‌های پایانی که به آخر هفته‌ی شوم ایمولا و مرگ تراژیک او ختم می‌شود، با چنان تعلیقی تدوین شده که انگار در حال تماشای یک فیلم اکشن زنده هستید، با اینکه پایانش را می‌دانید.

Crumb

تری زوایگف در سال ۱۹۹۴ یکی از عجیب‌ترین و روانکاوانه‌ترین پرتره‌های هنری تاریخ را خلق کرد. رابرت کرامب، کارتونیستِ زیرزمینی و خالق کمیک‌های مستهجن و هنجارشکنِ دهه ۶۰، سوژه اصلی است. اما فیلم به سرعت تبدیل به مطالعه‌ای درباره خانواده به شدت ناکارآمد او می‌شود. زوایگف دوربین را به داخل خانه مادر و برادران رابرت می‌برد؛ برادرانی که همگی با نبوغ و جنون دست و پنجه نرم می‌کنند اما برخلاف رابرت، نتوانسته‌اند شیاطین درونشان را روی کاغذ بریزند و نجات یابند. این فیلم نشان می‌دهد که هنر چگونه می‌تواند تنها مکانیسم دفاعی یک ذهنِ بیمار در برابر جهانی بی‌رحم باشد.

Searching for Sugar Man

این فیلم مالیک بنجلول (۲۰۱۲) شبیه به یک افسانه پریان است که واقعیت دارد. داستان درباره سیکستو رودریگز، خواننده‌ی فولک آمریکایی در دهه ۷۰ است که آلبوم‌هایش در آمریکا هیچ فروشی نکرد و همه فکر می‌کردند او روی صحنه خودکشی کرده است. اما بدون اینکه روحش خبر داشته باشد، آهنگ‌هایش در آفریقای جنوبی به سرودِ انقلابیِ جوانان علیه آپارتاید تبدیل شده بود و او آنجا مشهورتر از الویس پریسلی بود! فیلم سفر دو طرفدار از آفریقای جنوبی را دنبال می‌کند که به دنبال حقیقتِ بتِ گمشده‌شان می‌گردند. لحظه‌ای که رودریگزِ پیر و کارگرِ ساختمان متوجه می‌شود که در آن سوی دنیا یک اسطوره است، یکی از زیباترین لحظات سینماست.

I Am Not Your Negro

بهترین فیلم های مستند تاریخ

رائول پک (۲۰۱۶) کاری کرد کارستان. او بر اساس ۳۰ صفحه یادداشت ناتمام از «جیمز بالدوین» (نویسنده و متفکر سیاهپوست)، تاریخ نژادپرستی آمریکا را بازخوانی کرد. بالدوین قرار بود کتابی درباره سه دوست ترور شده‌اش (مدگار اورز، مالکوم ایکس و مارتین لوتر کینگ) بنویسد. صدای ساموئل ال. جکسون روی متن بالدوین، همراه با تصاویر آرشیوی تکان‌دهنده، تحلیلی ارائه می‌دهد که هنوز هم به طرز دردناکی تازه است. فیلم استدلال می‌کند که نژادپرستی مشکل سیاهان نیست، بلکه بیماریِ روانیِ سفیدپوستان است.

Won’t You Be My Neighbor

در دنیای پر از خشم و تفرقه، مورگان نویل (۲۰۱۸) فیلمی درباره «فرد راجرز» ساخت که مثل یک آغوش گرم عمل می‌کند. راجرز، مجری برنامه کودک آمریکایی، مردی بود که با عروسک‌های ساده و لحنی آرام، به کودکان یاد می‌داد که احساساتشان ارزشمند است. فیلم نشان می‌دهد که مهربانی او نه از سر سادگی، بلکه یک استراتژی رادیکال و آگاهانه برای مقابله با خشونت تلویزیونی بود. دیدن راجرز که در مجلس سنا با کلامی نرم بودجه تلویزیون عمومی را نجات می‌دهد، قدرتِ نرمِ واقعی را به نمایش می‌گذارد.

The Kingmaker

لورن گرینفیلد (۲۰۱۹) سراغ ایملدا مارکوس، بانوی اول سابق فیلیپین رفت. زنی که جهان او را با کلکسیون هزاران جفت کفشش می‌شناخت. اما گرینفیلد نشان می‌دهد که پشت آن ظاهر مسخره و ولخرج، ذهنی ماکیاولیستی پنهان شده است. فیلم روایت می‌کند که چگونه ایملدا با تحریف تاریخ و توزیع پول بین فقرا، زمینه را برای بازگشت خانواده دیکتاتوری مارکوس به قدرت فراهم کرد (که اتفاقاً پسرش بعدها رئیس‌جمهور شد). هشداری ترسناک درباره اینکه پول چگونه حافظه تاریخی یک ملت را پاک می‌کند.

بهترین مستندهای ورزشی

بهترین مستندهای ورزشی

اشتباه نکنید؛ این فیلم‌ها درباره توپ و تور نیستند. این‌ها درباره اراده انسان، شکستن محدودیت‌های بدن و فشارهای روانی پیروزی هستند. درام‌هایی که هیچ فیلمنامه‌نویسی نمی‌تواند بنویسد، چون پایانشان واقعاً غیرقابل پیش‌بینی است.

Hoop Dreams

اگر بخواهیم «همشهری کین» دنیای مستندهای ورزشی را انتخاب کنیم، بدون شک شاهکار استیو جیمز (۱۹۹۴) است. جیمز و تیمش پنج سال تمام، دوربین را روی دوش گذاشتند و زندگی دو نوجوان سیاه‌پوست از محله‌های فقیرنشین شیکاگو (ویلیام گیتس و آرتور ایجی) را دنبال کردند که رویای رسیدن به لیگ NBA را داشتند. اما این فیلم ۱۷۰ دقیقه‌ای، خیلی زود از زمین بسکتبال فاصله می‌گیرد و به حماسه‌ای درباره فقر در آمریکا، ساختار شکننده خانواده‌ها، سیستم آموزشی ناکارآمد و رویای آمریکایی تبدیل می‌شود. ما بزرگ شدن، مصدوم شدن، عاشق شدن و شکست خوردن این بچه‌ها را می‌بینیم. راجر ایبرت فقید این فیلم را بهترین فیلم کل دهه ۹۰ نامید و حق با او بود؛ چون زندگی را بدون روتوش نشان می‌دهد.

Free Solo

این فیلم برای کسانی که ترس از ارتفاع دارند، یک فیلم ترسناک تمام‌عیار است. الیزابت چای واسارهلی و جیمی چین (۲۰۱۸) تصمیم گرفتند دیوانه‌وارترین پروژه ورزشی تاریخ را ثبت کنند: صعود الکس هانولد از دیواره ۹۰۰ متری «ال کاپیتان» بدون طناب و تجهیزات ایمنی. یک لغزش کوچک، یک سنگ سست، یا یک لحظه حواس‌پرتی مساوی است با مرگ قطعی. فیلمبرداری این اثر یک شاهکار فنی است؛ گروه فیلمبرداری که خودشان کوهنوردان حرفه‌ای هستند، باید همزمان با زوم کردن روی صورت الکس، با این وحشت دست‌وپنجه نرم می‌کردند که شاید شاهد مرگ دوستشان باشند. فراتر از صعود، فیلم بررسی روانشناختیِ مغزِ عجیبِ الکس هانولد است؛ مردی که انگار بخش «ترس» در مغزش خاموش شده است.

Spellbound

چه کسی فکر می‌کرد مسابقه هجی کردن کلمات (Spelling Bee) بتواند به اندازه فینال جام جهانی هیجان‌انگیز باشد؟ جفری بلیتز (۲۰۰۲) هشت نوجوان آمریکایی را در مسیر رسیدن به فینال ملی دنبال می‌کند. فیلم پرتره‌ای از تنوع نژادی و فشارهای والدین در آمریکاست. دیدن کودکی که زیر فشار عصبی سعی می‌کند کلمه‌ای را که در عمرش نشنیده هجی کند، تعلیقی نفس‌گیر دارد. این فیلم نشان می‌دهد که برای مهاجران، موفقیت فرزندانشان نمادِ تثبیت شدن در خاک جدید است.

When We Were Kings

بهترین فیلم های مستند ورزشی تاریخ

سال ۱۹۷۴، زئیر (کنگو امروزی). محمد علی کلی در برابر جورج فورمن. مسابقه‌ای که به «غرش در جنگل» معروف شد. لئون گاست (۱۹۹۶) بیست سال طول کشید تا این فیلم را تدوین و اکران کند، اما ارزشش را داشت. فیلم فقط درباره مشت‌زنی نیست؛ درباره تقابل دو فرهنگ، غرور سیاه‌پوستان، و کاریزمای جادویی محمد علی است. ما علی را می‌بینیم که نه فقط یک ورزشکار، بلکه یک رهبر سیاسی و یک شاعر است که با کلامش حریف را قبل از مسابقه ناک‌اوت می‌کند. حضور چهره‌هایی مثل جیمز براون و بی.بی. کینگ در فستیوال موسیقیِ حاشیه‌ی مسابقه، این مستند را به جشنی از فرهنگ آفریقایی-آمریکایی تبدیل کرده است.

The King of Kong: A Fistful of Quarters

چه کسی فکرش را می‌کرد که رقابت بر سر رکوردِ بازی ویدیویی «دانکی‌کنگ» بتواند اینقدر دراماتیک و حماسی باشد؟ ست گوردون (۲۰۰۷) با هوشمندی تمام، یک نبرد کلاسیکِ «خیر و شر» را در دنیای آرکید گیمرها پیدا کرد. در یک طرف، بیلی میچل را داریم؛ قهرمانی مغرور، با موهای بلند و کراواتی با طرح پرچم آمریکا که شبیه شرورهای کارتونی است. در طرف دیگر، استیو ویبی؛ معلمی فروتن و خانواده‌دوست که می‌خواهد رکورد میچل را بشکند. این مستند نشان می‌دهد که رقابت و وسواس، حتی در کوچک‌ترین و عجیب‌ترین دنیاها (مثل بازی‌های پیکسلی دهه ۸۰) چقدر می‌تواند جدی و نفس‌گیر باشد.

Minding the Gap

بینگ لیو (۲۰۱۸) فیلمی ساخت که با صحنه‌های اسکیت‌برد سواری چند پسر جوان شروع می‌شود، اما ناگهان سیلی محکمی به صورت مخاطب می‌زند و تبدیل به تحلیلی تکان‌دهنده درباره خشونت خانگی و مردانگی سمی می‌شود. بینگ لیو که خودش یکی از آن پسرهاست، دوربین را به سمت دوستانش و خودش می‌چرخاند تا بپرسد: «چرا پدرانمان ما را می‌زدند؟» و «چگونه این خشم را به نسل بعد منتقل نکنیم؟». این فیلمِ به ظاهر کوچک و شخصی، یکی از عمیق‌ترین و بالغ‌ترین آثار سینمای مستند در دهه اخیر است که نشان می‌دهد اسکیت‌سواری برای این بچه‌ها ورزش نیست، راه فرار از خانه است.

بهترین مستندهای موسیقی و کنسرت

بهترین فیلم کنسرت ها

موسیقی را نباید فقط شنید، باید دید. این مستندها صدای دوران خودشان هستند؛ از گل‌ولای وودستاک تا کلوب‌های زیرزمینی جاز.

Woodstock

اگر می‌خواهید بدانید دهه ۶۰ میلادی چه شکلی، چه صدایی و چه حسی داشت، باید این اثر ۳ ساعته مایکل وادلی (۱۹۷۰) را ببینید. وادلی و تیمش (که شامل مارتین اسکورسیزی جوان به عنوان تدوینگر بود)، سه روز صلح، موسیقی و باران را ثبت کردند. استفاده نوآورانه از تکنیک «اسپلیت اسکرین» (صفحه چندتکه) به تماشاگر اجازه می‌دهد همزمان اجرای جیمی هندریکس روی صحنه را ببیند و هم دختر هیپیِ رقصان در میان جمعیت را. این فیلم یک کپسول زمان است که انرژی، آرمان‌گرایی و البته هرج‌ومرجِ آن نسل را برای همیشه حفظ کرده است.

Gimme Shelter

اگر وودستاک رویای دهه ۶۰ بود، Gimme Shelter کابوسِ بیداری از آن رویاست. برادران میزلز (۱۹۷۰) گروه رولینگ استونز را در تور آمریکا دنبال کردند که به کنسرت رایگان و فاجعه‌بارِ «آلتامونت» ختم شد. گروه موتورسوارانِ «هلز انجلز» که برای امنیت استخدام شده بودند، با چوب بیلیارد و چاقو به جان جمعیت افتادند و یک نفر درست جلوی دوربین کشته شد. سکانسی که میک جگر در اتاق تدوین نشسته و با وحشت و ناباوری به تصاویر قتلی که در کنسرتش رخ داده نگاه می‌کند، پایانِ معصومیتِ عصرِ «قدرت گل» (Flower Power) است.

Buena Vista Social Club

ویم وندرس (۱۹۹۹) با همراهی رای کودر (گیتاریست) به هاوانا رفت تا گروهی از نوازندگان نابغه قدیمی کوبا را که فراموش شده بودند، دوباره دور هم جمع کند. نتیجه، فیلمی است که بوی سیگار برگ و رام و نوای موسیقی «سون» می‌دهد. دیدن ابراهیم فرر و اومارا پورتوندو که در نود سالگی با شور و عشقی جوانانه روی صحنه کارنگی هال نیویورک می‌روند و تشویق می‌شوند، قصیده‌ای در ستایش زندگی و هنر است که سن و سال نمی‌شناسد.

I Used to Be Normal: A Boyband Fangirl Story

بهترین فیلم های مستند درباره موسیقی

مستندهای موسیقی معمولاً درباره ستاره‌ها هستند، اما جسیکا لسکی (۲۰۱۸) دوربین را سمت هواداران چرخاند. او زندگی چهار زن از نسل‌های مختلف را بررسی می‌کند که عاشق گروه‌های پسرانه (از بیتلز تا وان دایرکشن) هستند. فیلم به جای تمسخرِ جیغ‌های آن‌ها، روانشناسیِ این عشق را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که برای بسیاری از این زنان، این گروه‌ها پناهگاهی برای کشف هویت و عبور از دوران بلوغ بوده‌اند.

Summer of Soul

برای بیش از ۵۰ سال، راش‌های «جشنواره فرهنگی هارلم» در سال ۱۹۶۹ در یک زیرزمین خاک می‌خورد، چون هیچ‌کس علاقه‌ای به پخش آن‌ها نداشت. امیر “کوئست‌لاو” تامپسون (۲۰۲۱) این گنجینه را بیرون کشید و شاهکاری ساخت که همزمان یک کنسرت بی‌نظیر و یک بیانیه سیاسی است. در حالی که سفیدپوستان در وودستاک بودند، استیوی واندر، نینا سیمون و بی.بی. کینگ در هارلم برای سیاه‌پوستان می‌خواندند. این فیلم فقط موسیقی نیست؛ بازیابیِ حافظه‌ی پاک‌شده یک ملت است و نشان می‌دهد که شادی و رقص هم می‌تواند نوعی مقاومت باشد.

The Last Waltz

خیلی‌ها معتقدند این بهترین فیلم کنسرتیِ تاریخ است. مارتین اسکورسیزی (۱۹۷۸) با وسواسی مثال‌زدنی، آخرین کنسرت گروه The Band را کارگردانی کرد. نورپردازی‌های دراماتیک، دکورهای اپرایی و دوربین‌هایی که به جای جمعیت، فقط روی عرقِ صورتِ نوازندگان و حرکتِ انگشتانشان متمرکز هستند، این فیلم را از یک گزارش کنسرت به یک اثر سینمایی تبدیل کرده است. حضور مهمانانی مثل باب دیلن، نیل یانگ و اریک کلپتون، این شب را به خداحافظیِ باشکوهی با عصر طلایی راک‌اندرول تبدیل کرد.

Don’t Look Back

دی.ای. پنبیکر در سال ۱۹۶۷ با دوربین دستی و سیاه و سفیدش، پشت سر باب دیلن در تور انگلستان راه افتاد و سبک «سینما وریته» را در مستندهای موسیقی تعریف کرد. ما دیلن را در اوج جوانی، نبوغ و تکبر می‌بینیم. او با روزنامه‌نگاران بحث می‌کند، مدیر برنامه‌هایش را تحقیر می‌کند و شعرهای عجیبش را تایپ می‌کند. صحنه ابتدایی فیلم که دیلن کارت‌های حاوی کلمات آهنگ Subterranean Homesick Blues را جلوی دوربین ورق می‌زند، یکی از کپی‌شده‌ترین سکانس‌های تاریخ موزیک ویدیو است.

بهترین مستندهای علمی و حیات وحش

بهترین فیلم های مستند حیات وحش

طبیعت در این فیلم‌ها کارت‌پستالی نیست؛ خشن، بی‌رحم، باشکوه و اسرارآمیز است. این‌ها فیلم‌هایی هستند که جایگاه انسان در جهان را به چالش می‌کشند.

Grizzly Man

فقط ورنر هرتزوگ (۲۰۰۵) می‌توانست از داستان مرگ یک فعال محیط زیست، چنین مقاله فلسفی عمیقی بسازد. تیموتی تردول ۱۳ تابستان را در آلاسکا میان خرس‌های گریزلی گذراند و معتقد بود که «نگهبان» آن‌هاست و با آن‌ها پیوند عاطفی دارد. اما در نهایت، او و نامزدش توسط یکی از خرس‌ها خورده شدند. هرتزوگ با استفاده از فیلم‌های خودِ تیموتی، تضادِ بینِ نگاهِ رمانتیک و دیزنی‌وارِ تیموتی به طبیعت و واقعیتِ خشن و بی‌رحمِ بقا را نشان می‌دهد. هرتزوگ در نریشن معروفش می‌گوید: «من در چشمان خرس، هیچ خویشاوندی و درکی نمی‌بینم؛ فقط بی‌تفاوتیِ مطلقِ طبیعت را می‌بینم.»

For All Mankind

ال رینرت در سال ۱۹۸۹ کاری کرد که ناسا نتوانسته بود انجام دهد: انتقالِ حسِ معنویِ سفر به ماه. او میلیون‌ها فوت راش‌های بایگانی شده از ماموریت‌های آپولو را گرفت و آن‌ها را با موسیقیِ امبینت و رویاییِ «برایان اینو» ترکیب کرد. هیچ نریشن توضیحی و مصاحبه‌ای در کار نیست؛ فقط صداهای ضبط شده فضانوردان در حین ماموریت. نتیجه، فیلمی است که بیشتر شبیه یک خوابِ شیرین یا یک تجربه عرفانی است تا یک مستند علمی. دیدن کره زمین از آن فاصله، با آن کیفیتِ تصویریِ فوق‌العاده، هنوز هم مو به تن آدم سیخ می‌کند.

Winged Migration

چگونه می‌توان هم‌سفر پرندگان شد؟ ژاک پرن (۲۰۰۱) برای ساخت این فیلم، تکنولوژی‌های جدیدی اختراع کرد و حتی جوجه پرندگانی را پرورش داد که با صدای موتور هواپیمای فیلمبرداری خو بگیرند! نتیجه، تصاویری است که مغزتان نمی‌تواند پردازش کند: دوربین دقیقاً در کنار بالِ یک غاز وحشی در حال پرواز است، در حالی که قاره‌ها زیر پایشان عوض می‌شوند. این فیلم داستانی ندارد، اما حسی از آزادی و پرواز می‌دهد که در هیچ فیلم دیگری تجربه نخواهید کرد.

Fire of Love

بهترین مستندهای حیات وحش

سارا دوسا (۲۰۲۲) آرشیوِ زوج آتشفشان‌شناس، کاتیا و موریس کرافت را زنده کرد. آن‌ها عاشق هم و عاشقِ مرگبارترین پدیده زمین بودند. تصاویر آن‌ها از رقصِ مواد مذاب و ایستادنشان با لباس‌های نقره‌ایِ فضایی در لبه‌ی دهانه‌های فعال، شبیه به فیلم‌های علمی تخیلی وس اندرسون است. فیلم روایتی شاعرانه از این است که چگونه شور و اشتیاق می‌تواند همزمان دلیل زندگی و دلیل مرگ انسان باشد.

The Living Desert

در سال ۱۹۵۳، والت دیزنی تصمیم گرفت وارد دنیای مستند شود و اولین اسکار بهترین مستند بلند را هم برد. اگرچه استانداردهای امروزی (مثل صداگذاری طنزآمیز روی رقص عقرب‌ها یا موسیقی دراماتیک برای جنگ رتیل‌ها) کمی غیرعلمی به نظر می‌رسد، اما این فیلم آغازگر ژانر “مستند حیات وحش” برای عموم مردم بود. دیزنی به مردم نشان داد که بیابان، برهوت نیست؛ بلکه صحنه درام‌های بزرگِ زندگی و مرگ است.

Virunga

اورلاندو فون اینسیدل (۲۰۱۴) برای ساخت مستندی درباره گوریل‌های کوهستانی به کنگو رفت، اما ناگهان خود را در وسط یک جنگ داخلی و توطئه نفتی دید. این فیلم ترکیبی از مستند طبیعت (درباره آخرین گوریل‌های باقی‌مانده) و یک تریلر جنگی و افشاگرانه است. ما رنجرها (محیط‌بانان) را می‌بینیم که با اسلحه‌های کلاشینکف از گوریل‌ها مثل اعضای خانواده‌شان در برابر شکارچیان و شبه‌نظامیان محافظت می‌کنند. «ویرونگا» نشان می‌دهد که حفاظت از محیط زیست در برخی نقاط جهان، نه یک شغل اداری، بلکه جنگی تمام‌عیار است.

The Silent World

در سال ۱۹۵۶، ژاک کوستو و لویی مال جوان، دوربین‌های رنگی را به زیر آب بردند و جهانی را به بشر نشان دادند که تا آن روز ندیده بود. آبیِ بیکران، مرجان‌های رنگارنگ و موجودات عجیب. هرچند با استانداردهای امروزی، رفتار کوستو با طبیعت (مثل منفجر کردن دینامیت برای دیدن ماهی‌ها!) غیرقابل قبول و خشن به نظر می‌رسد، اما نمی‌توان انکار کرد که این فیلم آغازگرِ ژانر مستندهای زیر آب بود و الهام‌بخش نسل‌های آینده برای حفاظت از اقیانوس‌ها شد.

بهترین مستندهای اجتماعی

بهترین فیلم های مستند اجتماعی

اینجا دوربین فقط یک ناظر خاموش است. بدون قضاوت، بدون نریشن و بدون دخالت. زندگی با تمام پوچی، زیبایی و زشتی‌اش جلوی چشم ما جریان می‌یابد.

Grey Garden

در سال ۱۹۷۵، برادران میزلز به عمارتِ مخروبه «بیگ ایدی» و «لیتل ایدی» در ایست‌همپتون رفتند؛ عمه و دخترعمه ژاکلین کندی اوناسیس. این دو زن اشراف‌زاده، حالا در فقر، میان زباله‌ها، گربه‌ها و راکون‌ها زندگی می‌کنند و مدام آواز می‌خوانند و با هم دعوا می‌کنند. این فیلم یکی از غریب‌ترین و پیچیده‌ترین روابط مادر و دختری تاریخ را ثبت کرده است. آن‌ها در توهمِ گذشته باشکوه‌شان زندگی می‌کنند و دوربین برایشان تنها راه ارتباط با دنیای بیرون است. این فیلم، همزمان خنده‌دار، ترسناک و به‌شدت غم‌انگیز است.

Salesman

این فیلم برادران میزلز (۱۹۶۹) را می‌توان «مرگ فروشنده» واقعی نامید. دوربین، چهار فروشنده دوره‌گردِ کتاب مقدس را دنبال می‌کند که درِ خانه‌های مردم را می‌زنند و سعی می‌کنند به خانواده‌های فقیر و بی‌علاقه، انجیل‌های گران‌قیمت بفروشند. فیلم، تصویری تلخ و خاکستری از رویای آمریکایی است؛ جایی که همه‌چیز، حتی ایمان، تبدیل به کالایی برای فروش شده است. چهره‌ی خسته و ناامیدِ «پل برنان» (یکی از فروشنده‌ها) وقتی که باز هم در فروش شکست می‌خورد، یکی از ماندگارترین تصاویر سینمای مستند است.

Super Size Me

بهترین مستندهای اجتماعی

مورگان اسپرلاک (۲۰۰۴) بدن خودش را تبدیل به آزمایشگاه کرد. او ۳۰ روز فقط و فقط مک‌دونالد خورد و هر بار که فروشنده پیشنهاد سایز بزرگ (Super Size) می‌داد، باید قبول می‌کرد. این فیلمِ طنزآمیز و تهوع‌آور، تاثیری مثل بمب اتمی را روی صنعت فست‌فود گذاشت. تماشای فروپاشی جسمی و روانی اسپرلاک در طول یک ماه، نقدی کوبنده بر فرهنگ تغذیه و شرکت‌های بزرگ آمریکایی است که سود را بر سلامت مردم ترجیح می‌دهند.

Harlan County, USA

باربارا کاپل (۱۹۷۶) قرار نبود فقط یک فیلم بسازد؛ او سال‌ها با معدنچیان زغال‌سنگِ کنتاکی زندگی کرد تا مبارزه خونین آن‌ها برای داشتن اتحادیه را ثبت کند. وقتی کارفرما اراذل و اوباش مسلح را استخدام کرد تا اعتصاب را بشکنند، کاپل و دوربینش آنجا بودند. چیزی که این فیلم را متمایز می‌کند، تمرکز آن بر نقشِ زنان است؛ همسران معدنچیان که وقتی مردانشان ناامید می‌شوند، کنترل اعتصاب را به دست می‌گیرند و حتی اسلحه می‌کشند. این یکی از مهم‌ترین اسناد مبارزات طبقاتی در تاریخ آمریکاست.

Belfast, Maine

فردریک وایزمن (۱۹۹۹) متخصص به تصویر کشیدن نهادهاست، اما اینجا او پرتره‌ای از یک شهر کشیده است. در طول ۴ ساعت، ما ریتمِ کندِ زندگی در یک شهر بندری کوچک را تجربه می‌کنیم: کارگران کارخانه ساردین، معلمان رقص، دادگاه‌های محلی. هیچ اتفاق دراماتیک بزرگی نمی‌افتد و نکته همین‌جاست. فیلم ستایشی است از روزمرگی و کار؛ بافتی که زندگی واقعی اکثر انسان‌ها از آن ساخته شده است.

Near Death

وایزمن (۱۹۸۹) این بار دوربینش را به بخش مراقبت‌های ویژه (ICU) بیمارستان بوستون برد. فیلمی ۶ ساعته و سیاه و سفید که تمام تمرکزش بر روابط بین پزشکان، بیماران و خانواده‌ها در لحظات پایان زندگی است. بحث‌های اخلاقی درباره اینکه «کِی باید دستگاه را قطع کرد؟» و مواجهه با مرگ عزیزان، با چنان صداقت و نزدیکی ثبت شده که تماشای آن گاهی غیرقابل تحمل می‌شود، اما درس‌های بزرگی درباره انسانیت و سوگ دارد.

28 Up

این شاید جسورانه‌ترین آزمایش در تاریخ سینما باشد. در سال ۱۹۶۴، تلویزیون گرانادا گروهی از کودکان ۷ ساله انگلیسی را از طبقات مختلف اجتماعی انتخاب کرد. از آن زمان، هر هفت سال یک بار، مایکل آپتد به سراغ آن‌ها رفته تا ببیند زندگی‌شان چه تغییری کرده است (۷ سالگی، ۱۴ سالگی، ۲۱ سالگی و…). قسمت Up 28 یکی از نقاط عطف این سری است؛ جایی که رویاهای کودکی با واقعیت‌های بزرگسالی (ازدواج، شغل، شکست) برخورد می‌کنند. این فیلم‌ها ثابت می‌کنند که جمله یسوعی‌ها درست بود: «کودک را تا هفت سالگی به من بده، تا من مرد را به تو نشان دهم.»

Gates of Heaven

ارول موریس در اولین فیلمش (۱۹۷۸) موضوعی به ظاهر ساده و حتی مضحک را انتخاب کرد: قبرستان حیوانات خانگی. اما نبوغ موریس در این است که اجازه می‌دهد آدم‌ها جلوی دوربین حرف بزنند و حرف بزنند. مدیران دو قبرستان رقیب و صاحبان حیوانات مرده، کم‌کم از فلسفه زندگی، تنهایی و عشق می‌گویند. فیلمی که می‌توانست یک کمدی تمسخرآمیز باشد، تبدیل به مدیتیشنی عمیق و تکان‌دهنده درباره نیاز انسان به عشق ورزیدن (حتی به یک سگ) و ترس از فراموش شدن می‌شود.

The Queen of Versailles

لورن گرینفیلد (۲۰۱۲) داستان خانواده «سیگل» را روایت می‌کند؛ میلیاردرهایی که تصمیم گرفتند بزرگترین خانه مسکونی آمریکا را (با الهام از کاخ ورسای فرانسه) بسازند. اما فیلمبرداری همزمان با بحران اقتصادی ۲۰۰۸ می‌شود و رویای آن‌ها نیمه‌کاره می‌ماند. تماشای این خانواده که سعی می‌کنند با کمبود پول کنار بیایند (مثلاً وقتی بچه‌ها می‌پرسند چرا دیگر جت شخصی نداریم؟) هم خنده‌دار است و هم تصویری گروتسک از مصرف‌گرایی و سقوط رویای آمریکایی.

Titicut Follies

اولین فیلم فردریک وایزمن (۱۹۶۷) آنقدر شوکه‌کننده بود که دادگاه عالی ماساچوست نمایش عمومی آن را برای ۲۴ سال ممنوع کرد! وایزمن دوربینش را به داخل تیمارستان جناییِ بریج‌واتر برد و رفتارهای غیرانسانیِ نگهبانان با بیماران روانی را ثبت کرد. بیماران لخت مادرزاد، سلول‌های کثیف و پزشکانی که با تمسخر با بیماران رفتار می‌کنند. فیلم هیچ نریشنی ندارد؛ فقط تصاویرِ خام و سیاه و سفیدی که مثل کابوس بر سر مخاطب آوار می‌شوند. این فیلمی است که واقعاً قوانین تیمارستان‌ها را تغییر داد.

بهترین مستندهای جنگی

بهترین مستندهای جنگی

جنگ در اخبار تمام می‌شود، اما در سینمای مستند ادامه دارد. این فیلم‌ها نشان می‌دهند که آسیب‌های جنگ فقط فیزیکی نیستند؛ آن‌ها حافظه، روح و اخلاق یک ملت را تغییر می‌دهند.

Waltz with Bashir

چگونه می‌توان خاطره‌ای را که ذهن برای محافظت از خود پاک کرده، بازیابی کرد؟ آری فولمن (۲۰۰۸) برای پاسخ به این سوال، فرمی غیرمنتظره را انتخاب کرد: انیمیشن. فولمن که سربازی در جنگ لبنان (۱۹۸۲) بود، هیچ خاطره‌ای از کشتار «صبرا و شتیلا» ندارد. او به سراغ همرزمان قدیمی‌اش می‌رود تا تکه‌های پازل را کنار هم بگذارد. انیمیشن به او اجازه می‌دهد تا فضای کابوس‌وار، سوررئال و روان‌گردانِ جنگ را به تصویر بکشد؛ جایی که واقعیت و توهم در هم می‌آمیزند. صحنه پایانی فیلم که ناگهان از انیمیشن به تصاویر واقعیِ خبری از اجساد کات می‌خورد، یکی از کوبنده‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینماست.

They Shall Not Grow Old

پیتر جکسون (۲۰۱۸) با این فیلم ثابت کرد که تکنولوژی فقط برای ساختن دایناسورها و ابرقهرمانان نیست؛ بلکه می‌تواند مردگان را زنده کند. او به آرشیو «موزه جنگ امپراتوری» بریتانیا رفت و صد ساعت راشِ صامت، سیاه و سفید و پرش‌دار از جنگ جهانی اول را بیرون کشید. با استفاده از تکنیک‌های پیشرفته، سرعت فریم‌ها اصلاح شد، تصاویر رنگی شدند و با کمک لب‌خوانی، صدای سربازان بازسازی شد. ناگهان، سربازانی که همیشه مثل ارواحی خاکستری و دور به نظر می‌رسیدند، تبدیل به جوانانی خندان با دندان‌های خراب و لهجه‌های غلیظ شدند که انگار همین دیروز فیلمبرداری شده‌اند. این فیلم فاصله صد ساله ما با جنگ را از بین می‌برد.

The Fog of War

ارول موریس (۲۰۰۳) روبروی رابرت مک‌نامارا، وزیر دفاع آمریکا در دوران جنگ ویتنام و بحران موشکی کوبا می‌نشیند. مک‌نامارا در ۸۵ سالگی، باهوش، دقیق و ترسناک است. او یازده درس از زندگی‌اش را روایت می‌کند که نشان می‌دهد تصمیمات فاجعه‌بار جنگی، نه توسط دیوانگان، بلکه توسط نخبگان و تکنوکرات‌های منطقی گرفته می‌شوند. این فیلم اعتراف‌نامه‌ای پیچیده است؛ مک‌نامارا جنایت‌های جنگی را توجیه نمی‌کند، اما پیچیدگیِ وحشتناکِ تصمیم‌گیری در «مه جنگ» را نشان می‌دهد. موسیقی فیلیپ گلس، حس اضطراب و تراژدی تاریخی را دوچندان کرده است.

For Sama

وعد الخطیب (۲۰۱۹) دوربینش را نه به عنوان یک خبرنگار، بلکه به عنوان یک مادر در دست گرفت. در حالی که شهر حلب زیر بمباران روسیه و ارتش سوریه پودر می‌شد، او عاشق شد، ازدواج کرد و دختری به نام «سما» به دنیا آورد. این فیلم نامه‌ای ویدئویی به سما است تا روزی بفهمد چرا پدر و مادرش در جهنم ماندند و مقاومت کردند. برخلاف مستندهای جنگی مردانه که پر از استراتژی و تیراندازی است، اینجا جنگ را از پنجره بیمارستان و اتاق خواب کودکی می‌بینیم که صدای بمب برایش لالایی شده است.

Hearts and Minds

این فیلم پیتر دیویس (۱۹۷۴) شاید جنجالی‌ترین مستند درباره جنگ ویتنام باشد. عنوان فیلم از نقل‌قول لیندون جانسون گرفته شده که می‌گفت: «باید قلب‌ها و ذهن‌های مردم ویتنام را به دست بیاوریم.» دیویس با تدوین موازی، این شعار را در کنار تصاویر بمباران‌های ناپالم و کشتار غیرنظامیان قرار می‌دهد تا ریاکاریِ هولناکِ جنگ را نشان دهد. صحنه‌ای که ژنرال وست‌مورلند با خونسردی می‌گوید: «شرقی‌ها ارزش زیادی برای جان قائل نیستند» و بلافاصله کات می‌خورد به گریه‌های پدر ویتنامی بر سر تابوت فرزندش، سندِ نژادپرستیِ نهفته در سیاست خارجی آمریکاست.

The Battle of the Somme

بهترین فیلم های مستند جنگی

این فیلمِ صامتِ بریتانیایی (۱۹۱۶) پدر تمام مستندهای جنگی است. برای اولین بار در تاریخ، دوربین به خط مقدم رفت و نه رژه‌های نظامی، بلکه سربازانِ واقعی را در سنگرها و لحظه‌ی مرگ نشان داد. تماشای این فیلم امروز هم تکان‌دهنده است، نه به خاطر تکنیک، بلکه به خاطر آگاهی از این واقعیت که تقریباً تمامِ جوانانی که در تصویر می‌بینیم، چند روز بعد از فیلمبرداری کشته شدند. این اولین مواجهه توده مردم با چهره واقعی جنگ مدرن بود.

The Look of Silence

پس از هیاهوی The Act of Killing، جاشوا اوپنهایمر (۲۰۱۴) فیلمی آرام‌تر اما شاید دردناک‌تر ساخت. شخصیت اصلی «آدی» است؛ چشم‌پزشکی که برادرش در کشتارهای اندونزی کشته شده. او به بهانه معاینه چشم، به خانه قاتلان برادرش می‌رود و از آن‌ها درباره جنایتشان می‌پرسد. تقابلِ نگاهِ آرام و نافذِ آدی با قاتلانی که هنوز در قدرت هستند و هیچ پشیمانی ندارند، تنشی ویرانگر ایجاد می‌کند. فیلمی درباره قدرتِ نگاه کردن در چشمِ شیطان.

The Sorrow and the Pity

مارسل افولس (۱۹۶۹) با این فیلم ۴ ساعته، افسانه ملی فرانسه را ویران کرد. تا آن زمان، فرانسوی‌ها دوست داشتند باور کنند که در زمان اشغال نازی‌ها، همه عضو «نهضت مقاومت» بودند. اما افولس به شهر کلرمون-فران رفت و با مردم عادی، کشاورزان و مغازه‌داران مصاحبه کرد و حقیقتی تلخ را آشکار کرد: بسیاری از فرانسوی‌ها نه تنها مقاومت نکردند، بلکه با اشتیاق با نازی‌ها همکاری کردند یا بی‌تفاوت بودند. این فیلم سال‌ها در تلویزیون فرانسه ممنوع بود چون ملتی را مجبور کرد در آینه نگاه کند و بزدلی خود را ببیند.

Let There Be Light

در سال ۱۹۴۶، ارتش آمریکا از جان هیوستون بزرگ خواست فیلمی بسازد تا نشان دهد سربازان زخمی چقدر خوب درمان می‌شوند. اما هیوستون دوربینش را به بخش اعصاب و روان برد؛ جایی که سربازان با لکنت زبان، لرزش‌های غیرقابل کنترل و فراموشی برگشته بودند. فیلم چنان صادقانه آسیب‌های روانی جنگ را نشان داد که ارتش آن را توقیف کرد و تا سال ۱۹۸۰ اجازه پخش نداد. این سندی کمیاب است که نشان می‌دهد قهرمانان جنگ، اغلب با روح‌های شکسته به خانه برمی‌گردند.

بهترین مستندهای تاریخ درباره سینما

بهترین مستندهای تاریخ سینما

گاهی جذاب‌ترین داستان‌ها، نه روی پرده، بلکه پشت دوربین اتفاق می‌افتند. این مستندها برای عاشقان سینما حکم کتاب مقدس را دارند.

Hearts of Darkness: A Filmmaker’s Apocalypse

همه می‌دانند «اینک آخرالزمان» شاهکار فرانسیس فورد کوپولا است، اما این مستند (۱۹۹۱) نشان می‌دهد که ساختن آن خودش یک آخرالزمان واقعی بود. النور کوپولا (همسر کارگردان) مخفیانه از جهنمِ پشت صحنه فیلمبرداری کرد: دکورهایی که توسط طوفان نابود شدند، مارتین شین که سکته قلبی کرد، مارلون براندو که چاق و بدون حفظ کردن دیالوگ سر صحنه آمد و کوپولا که تا مرز خودکشی و جنون پیش رفت و اسلحه‌ای روی شقیقه‌اش گذاشت. این فیلم درسی بزرگ است: گاهی برای خلق شاهکار، باید تا لبه پرتگاه رفت.

Burden of Dreams

اگر فکر می‌کنید کوپولا دیوانه بود، پس ورنر هرتزوگ را ندیده‌اید. لس بلانک (۱۹۸۲) وقایع‌نگاریِ ساخت فیلم «فیتزکارالدو» در جنگل‌های آمازون را ثبت کرد. هرتزوگ اصرار داشت که یک کشتی بخار ۳۰۰ تنیِ واقعی را با طناب و قرقره از روی یک کوه واقعی رد کند! بومیان منطقه علیه او شورش کردند، بازیگران فرار کردند و هرتزوگ با سخنرانی‌های فلسفی و ترسناکش درباره «نفرین طبیعت»، به نظر می‌رسید که عقلش را از دست داده است. این مستند، مطالعه‌ای درباره وسواس هنری است.

Man with a Movie Camera

در سال ۱۹۲۹، ژیگا ورتوف روسی تصمیم گرفت فیلمی بسازد که هیچ‌کدام از عناصر سنتی (بازیگر، فیلمنامه، دکور) را نداشته باشد. او می‌خواست «چشم سینما» را آزاد کند. نتیجه، سمفونیِ بصریِ خیره‌کننده‌ای از زندگی در شهرهای شوروی است. ورتوف و تدوینگرش (الیزاوتا اسویلووا) تکنیک‌هایی مثل اسلوموشن، فست‌موشن، جامپ‌کات و دابل‌اکسپوژر را ابداع کردند که هنوز هم مدرن به نظر می‌رسند. این فیلم پدربزرگ تمام موزیک‌ویدیوها و مستندهای تجربی است.

American Movie

کریس اسمیت (۱۹۹۹) ما را با مارک بورچارت آشنا می‌کند؛ فیلمسازی در ویسکانسین که رویای ساختن فیلمی ترسناک را دارد اما در واقعیت، غرق در بدهی، الکل و مشکلات خانوادگی است. او از عموی پیر و بداخلاقش پول قرض می‌گیرد و دوستان عجیب‌وغریبش را به عنوان بازیگر استخدام می‌کند. این فیلم همزمان خنده‌دارترین و غم‌انگیزترین فیلم درباره فیلمسازی است. برخلاف هالیوود که همیشه داستان موفقیت را می‌گوید، این فیلم قصیده‌ای برای شکست و سماجتِ کورکورانه است.

Nightmares in Red, White and Blue

بهترین فیلم های مستند تاریخ

چرا ما دوست داریم بترسیم؟ اندرو مانیومنت (۲۰۰۹) تاریخچه فیلم‌های ترسناک آمریکا را بررسی می‌کند، اما نه فقط به عنوان سرگرمی. فیلم استدلال می‌کند که هیولاهای سینما، بازتاب مستقیم ترس‌های اجتماعی هر دوره هستند: هیولاهای اتمی دهه ۵۰ بازتاب جنگ سرد بودند، زامبی‌های دهه ۶۰ بازتاب ویتنام و اسلشرهای دهه ۸۰ بازتاب محافظه‌کاری دوران ریگان. این مستند برای هر سینه‌فیلی یک کلاس درس جذاب است که نشان می‌دهد فیلم‌های ترسناک، سیاسی‌ترین ژانر سینما هستند.

Close-Up

شاهکار عباس کیارستمی (۱۹۹۰) شاید فلسفی‌ترین اثر درباره رابطه سینما و هویت باشد. حسین سبزیان به دلیل شباهت به محسن مخملباف، وارد خانواده‌ای می‌شود و نقش کارگردان را بازی می‌کند. کیارستمی با نبوغی عجیب، تمام طرفین ماجرا را راضی می‌کند تا نقش خودشان را در بازسازی واقعه بازی کنند. این فیلم ستایشی است از قدرتِ جادویی سینما که می‌تواند یک آدم معمولی و سرخورده را برای چند روز به قهرمان تبدیل کند.

Kate Plays Christine

رابرت گرین (۲۰۱۶) مستندی پیچیده و متا-سینمایی ساخت. کیت لین شیل (بازیگر) آماده می‌شود تا نقش «کریستین چاباک» را بازی کند؛ خبرنگاری که در دهه ۷۰ روی آنتن زنده خودکشی کرد. ما فرآیند تحقیق کیت، تلاشش برای درک افسردگی کریستین و وسواس او برای پیدا کردن نوار گمشده‌ی خودکشی را می‌بینیم. فیلم به تدریج تبدیل به نقدی بر خودِ مستندسازی و علاقه بیمارگونه ما به تماشای تراژدی می‌شود.

سلام سینما

محسن مخملباف (۱۹۹۵) به مناسبت صد سالگی سینما، یک آگهی در روزنامه داد و از مردم خواست برای تست بازیگری بیایند. هزاران نفر هجوم آوردند و کنترل جمعیت از دست رفت. مخملباف تصمیم گرفت از همین فرآیند تست گرفتن فیلم بسازد. او پشت میز می‌نشیند و مثل یک دیکتاتور با داوطلبان برخورد می‌کند تا آن‌ها را به گریه و خنده وادارد. فیلم هم عشق جنون‌آمیز ایرانیان به سینما را نشان می‌دهد و هم نقدی هوشمندانه بر قدرتِ مطلقه کارگردان است.

Los Angeles Plays Itself

تام اندرسون (۲۰۰۳) با عصبانیت و دقت یک مورخ، صدها فیلم را بررسی می‌کند تا نشان دهد هالیوود چگونه شهر خودش (لس‌آنجلس) را تحریف کرده است. او معتقد است سینما، لس‌آنجلس را فقط به عنوان یک پس‌زمینه برای تعقیب و گریز ماشین‌ها یا خانه‌هایی برای آدم‌بدها نشان داده است. این مقاله سینمایی، نگاه شما را به معماری و نحوه نمایش شهرها در فیلم‌ها برای همیشه تغییر می‌دهد.

F for Fake

آخرین فیلم تکمیل‌شده اورسن ولز (۱۹۷۳) یک بازیگوشیِ نبوغ‌آمیز است. ولز با شنل و کلاه شعبده‌بازی ظاهر می‌شود و داستان‌های درهم‌تنیده‌ای درباره جاعلان هنری بزرگ تعریف می‌کند. اما کم‌کم متوجه می‌شویم که خودِ ولز هم دارد با ما بازی می‌کند و مرز بین مستند و دروغ را مخدوش می‌کند. او می‌پرسد: «اگر یک نقاشی جعلی آنقدر خوب باشد که در موزه‌ها آویزان شود، آیا واقعاً جعلی است؟» و در نهایت نتیجه می‌گیرد که سینما خودش بزرگترین دروغ برای گفتن حقیقت است.

بهترین مستندهای فلسفی

بهترین مستندهای اجتماعی

این فیلم‌ها برای تعریف کردن داستان ساخته نشده‌اند؛ آن‌ها ساخته شده‌اند تا شما را هیپنوتیزم کنند و وادارتان کنند به جهان جور دیگری نگاه کنید.

Koyaanisqatsi

بدون کلام، بدون بازیگر، بدون داستان. گادفری رجیو (۱۹۸۲) با همکاری «فیلیپ گلس» (موسیقی) و «ران فریک» (فیلمبردار)، تجربه‌ای خلسه‌آور خلق کرد. فیلم با تصاویر آهسته از طبیعت بکر شروع می‌شود و کم‌کم با ریتمی دیوانه‌وار به زندگی شهری، ترافیک، کارخانه‌ها و انفجارهای اتمی می‌رسد. تکنیک «تایم‌لپس» باعث می‌شود حرکت ماشین‌ها در بزرگراه شبیه جریان خون در رگ‌ها به نظر برسد. این فیلم هشداری است که با زبانِ خالصِ تصویر بیان می‌شود: ما تعادلمان را با زمین از دست داده‌ایم.

Samsara

تقریباً ۳۰ سال بعد، ران فریک (۲۰۱۱) فیلمبردار کویانیسکاتسی، خودش این مسیر را ادامه داد. «سامسارا» به معنی چرخه تولد و مرگ است. فریک با دوربین ۷۰ میلی‌متری به ۲۵ کشور سفر کرد تا تصاویری با وضوح و زیباییِ باورنکردنی ضبط کند. از راهبان تبتی که ماندالاهای شنی می‌سازند تا کارگران کارخانه‌های اسلحه‌سازی و رقاصان بالی. فیلم هیچ قضاوتی نمی‌کند؛ فقط زیبایی و زشتی جهان را کنار هم می‌چیند و از تماشاگر می‌خواهد ارتباط بین آن‌ها را پیدا کند.

Sans Soleil

کریس مارکر (۱۹۸۲) با این فیلم، ژانر «مقاله شخصی» را به اوج رساند. زنی نامه‌های یک فیلمبردار خیالی را می‌خواند که در سفرش از ژاپن به آفریقا (گینه بیسائو) نوشته است. فیلم پر از افکار فلسفی درباره حافظه، زمان، گربه‌ها و بازی‌های ویدیویی است. مارکر مثل یک فیلسوفِ شاعر، تصاویر پراکنده را به هم می‌بافد تا نشان دهد چگونه خاطرات ما دائماً در حال تغییر و بازنویسی هستند. این فیلمی است که باید بارها دید و هر بار چیز جدیدی کشف کرد.

Man on Wire

جیمز مارش (۲۰۰۸) داستان «فیلیپ پتی» را روایت می‌کند؛ بندباز فرانسوی که در سال ۱۹۷۴ بزرگترین «جرم هنری» قرن را مرتکب شد: راه رفتن روی سیم بین برج‌های دوقلوی نیویورک. ساختار فیلم شبیه فیلم‌های سرقت است؛ پتی و دوستانش نقشه‌های امنیتی برج را می‌دزدند، لباس کارگران را می‌پوشند و وسایل را قاچاقی بالا می‌برند. اما هدفشان دزدیدن پول نیست، بلکه خلق یک لحظه زیباییِ محض و بیهوده در میان ابرهاست. عکس‌های ثابت از فیلیپ که روی یک سیم نازک در آسمان خوابیده است، نفس را در سینه حبس می‌کند.

Stories We Tell

ازیگر و کارگردان کانادایی، سارا پولی (۲۰۱۲)، با کنجکاوی درباره ریشه‌های خانوادگی‌اش شروع می‌کند و به رازی درباره هویت پدر واقعی‌اش می‌رسد. اما فیلم درباره این راز نیست؛ درباره نحوه روایت آن است. پولی با مصاحبه با اعضای خانواده و استفاده از فیلم‌های خانگی (که بعداً می‌فهمیم برخی بازسازی شده‌اند)، نشان می‌دهد که «حقیقت» یک مفهوم ثابت نیست، بلکه هر کس نسخه خودش از گذشته را می‌سازد تا بتواند با آن زندگی کند.

Nanook of the North

پدربزرگ تمام مستندها. رابرت فلاهرتی در سال ۱۹۲۲ زندگی اسکیموهای اینویت را به تصویر کشید. اگرچه امروز می‌دانیم بسیاری از صحنه‌ها (مثل شکار با نیزه یا ساختن ایگلو) توسط فلاهرتی کارگردانی و دستکاری شده بودند، اما فیلم همچنان قدرتی جادویی دارد. این فیلم برای اولین بار پتانسیل سینما را برای سفر به نقاط دوردست و همدلی با انسان‌هایی کاملاً متفاوت نشان داد.

Land Without Bread

لوئیس بونوئل سوررئالیست در سال ۱۹۳۳ تنها مستندش را ساخت و قوانین ژانر را به سخره گرفت. او به منطقه فقیرنشین «لاس هوردس» در اسپانیا رفت. نریشن فیلم صدایی خشک و بی‌تفاوت است که فقر هولناک را توضیح می‌دهد، اما تصاویر گاهی شوکه‌کننده‌اند (مثل بزی که از کوه پرت می‌شود و بعداً مشخص شد بونوئل به آن شلیک کرده!). این فیلم نقدی است بر خود مفهوم «مستند مشاهده‌گر» و نشان می‌دهد که دوربین چقدر می‌تواند بی‌رحم باشد.

The Salt of the Earth

ویم وندرس و جولیانو سالگادو (۲۰۱۴) زندگی عکاس افسانه‌ای، سباستیائو سالگادو را مرور می‌کنند. سالگادو که سال‌ها از قحطی، جنگ و بدبختی بشر در آفریقا و آمریکای جنوبی عکاسی کرده بود، روحش بیمار شد و دوربین را زمین گذاشت. بخش دوم فیلم که بازگشت او به طبیعت و کاشتن میلیون‌ها درخت در برزیل را نشان می‌دهد، یکی از امیدبخش‌ترین قوس‌های شخصیتی در تاریخ مستند است؛ سفری از تاریکی مطلق جنگ به نور سبز طبیعت.

Le Sang des Bêtes

ژرژ فرانژو (۱۹۴۹) مستندی کوتاه ساخت که زیبایی و وحشت را کنار هم گذاشت. فیلم با تصاویری شاعرانه از حومه پاریس و کودکانی که بازی می‌کنند شروع می‌شود و ناگهان به داخل یک کشتارگاه می‌رود. سلاخی اسب‌ها و گاوها با خونسردی تمام و با فرمی هنری به تصویر کشیده می‌شود. این کنتراست شدید، استعاره‌ای از خشونت پنهان در زیر پوستِ جامعه متمدن است که هنوز هم دیدنش دل‌شیر می‌خواهد.

Chronicle of a Summer

در تابستان ۱۹۶۰ پاریس، ژان روش (مردم‌شناس) و ادگار مورن (جامعه‌شناس) میکروفون به دست گرفتند و از عابران سوالی ساده اما دشوار پرسیدند: «آیا شما خوشبخت هستید؟» این فیلم آغازگر سینمای حقیقت (Cinéma Vérité) بود. آن‌ها دوربین را از حالت مخفی درآوردند و حضورِ خودِ دوربین را بخشی از واقعیت کردند. ما کارگران کارخانه، دانشجویان آفریقایی و بازماندگان هولوکاست را می‌بینیم که در برابر لنز دوربین، نقاب‌های اجتماعی‌شان را برمی‌دارند و از عمیق‌ترین ترس‌ها و آرزوهایشان می‌گویند.

The Gleaners and I

در سال ۲۰۰۰، اگنس واردا (مادربزرگ موج نو) یک دوربین دیجیتال کوچک خرید و به جاده زد. او به دنبال خوشه‌چینان رفت؛ کسانی که پس از برداشت محصول، سیب‌زمینی‌های باقی‌مانده در زمین را جمع می‌کنند یا کسانی که در شهرها از سطل‌های زباله غذا پیدا می‌کنند. واردا با نگاهی شاعرانه و بدون قضاوت، این آدم‌های حاشیه‌ای را به قهرمانان فیلمش تبدیل می‌کند. او همزمان به دستانِ پیر و چروکیده‌ی خودش نگاه می‌کند و مفهوم جمع کردنِ باقی‌مانده‌ها را به زندگی و خاطرات خودش در سال‌های پیری تعمیم می‌دهد.

Berlin: Symphony of a Great City

بهترین فیلم های مستند اجتماعی

والتر روتمان در سال ۱۹۲۷، دو سال قبل از مردی با دوربین فیلمبرداری، الگوی سمفونی شهری را خلق کرد. فیلم یک روز از زندگی برلین را از طلوع آفتاب تا نیمه‌شب روایت می‌کند. هیچ بازیگری در کار نیست؛ ستاره فیلم، ریتمِ شهر است. قطارها، ماشین‌ها، ویترین مغازه‌ها و انبوه جمعیت، با تدوین ریتمیک به یک موسیقی بصری تبدیل می‌شوند. این فیلم سندی ارزشمند از برلینِ قبل از جنگ جهانی دوم است؛ شهری پرجنب‌وجوش که چند سال بعد با خاک یکسان شد.

Jiro Dreams of Sushi

دیوید گلب (۲۰۱۱) با دوربینی عاشقانه به سراغ «جیرو اونو»، استاد ۸۵ ساله سوشی در توکیو رفت. رستوران او در زیرزمین مترو است و فقط ۱۰ صندلی دارد، اما ۳ ستاره میشلن گرفته است. فیلم فراتر از غذاست؛ مدیتیشنی است درباره «کار» و «تلاش برای کمال». جیرو هر روز همان کار را تکرار می‌کند تا فقط کمی بهتر شود. رابطه پیچیده او با پسرانش که زیر سایه سنگین پدر زندگی می‌کنند، لایه‌ای انسانی به این ستایش‌نامه اضافه می‌کند.

Faces Places

در سال ۲۰۱۷، اگنس واردا (کارگردان ۸۸ ساله و ریزنقش) و جی‌آر (عکاس ۳۳ ساله و قدبلند با عینک دودی) سوار یک ون شدند که شبیه دوربین عکاسی بود و به روستاهای فرانسه سفر کردند. آن‌ها از مردم عادی (معدنچیان، پستچی‌ها، کارگران بارانداز) عکس‌های غول‌پیکر گرفتند و روی دیوارهای شهرشان چسباندند. این فیلمِ جاده‌ای، سرشار از گرما، شوخی و البته اندوهِ پنهانِ واردا برای بیناییِ در حال زوالش است. این فیلم نشان می‌دهد که هنر چگونه می‌تواند آدم‌های معمولی را بزرگ و دیده شدنی کند.

جمع‌بندی

این لیست فقط نوک کوه یخ است. دنیای مستند، دنیایی است که در آن هر فیلم دریچه‌ای به زندگی‌ای است که هرگز تجربه نکرده‌اید. از صعود به قله‌های مرگبار تا نفوذ به سلول‌های زندان و سفر به اعماق تاریخ. کدام یک از این مستندها کنجکاوی‌تان را بیشتر تحریک کرد؟ آیا طرفدار تریلرهای جنایی واقعی (True Crime) هستید یا مستندهای هنری و اجتماعی؟ در کامنت‌ها بنویسید.

منبع

  • اشتراک گزاری:

مطالب مرتبط
فیلم و سریال
Brand New Day اعلام شد
  • 20 دسامبر 2025
  • -
  • 4 بازدید
فیلم و سریال
جیسون آیزاکس به جمع بازیگران سریال Tomb Raider پیوست
  • 19 دسامبر 2025
  • -
  • 5 بازدید

ارسال نظر

شما اولین نفری باشید که در مورد پست مربوطه نظر ارسال میکنید...
شبکه های اجتماعی ما